محمد(شهیددکترمحمدعلی رهنمون)، هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سرزبان ها افتاده بود. خیلی از بچه های مدرسه دوست داشتند با او
دوست بشوند. دور و برش همیشه شلوغ بود. یک روز آمد، دیدم دست هاش را حنا بسته است! تعجب کردم. به مسخره گفتم: محمد! این دیگر چه کاری است؟! گفت: این طوری کردم که از شر این دختر مدرسه ای ها راحت شوم؛ بگویند این پسر، امل است وکاری به کارم نداشته باشند.
(برگرفته از کتاب:بوستان حجاب محمدرحمتی شهرضا)
برچسبها: دین- مدرسه- حنا